داريم راه مي ريم با دوستام، پام پيچ خورد، خوردم زمين ميگه کمک مي خواي؟ ميگم پ ن پ شماها خودتون رو نجات بدين من اينجا مي مونم مقاومت مي کنم.
رفتم بچه خواهرمو از مهدکودک بیارم ...
مربیه میگه بچه رو میبریدش؟
پَ نه پَ همینجا میخورمش
رفتم نوشابه بخرم به یارو میگم اینکه تاریخش مال دو سال پیشه. میگه: یعنی فاسد شده؟ میگم پـــــــــ نه پـــــــ مونده جا افتاده.
رفتم مغازه میگم آقا مرگ موش میخوام، میگه برای موش های خونتون میخواین؟
نه پس میخوایم بریزیم تو خورشتمون خوش رنگ شه !
رفتم سوپر مارکت ميگم اقا ببخشيد يه لامپ???محبت کنين.
اورده تست کرده ميگه ميبري؟
ميگم پـَـ نـَـ پـَـ همين جا ميخورم!
رفته بودیم مکه یه پیر مرد که کاروانه ما بود مثلا میخواست سر صحبت باز کنه مخمون به کار بگیره ازم پرسید پسرم واسه زیارت خدا اومدی؟... گفتم پ ن پ ...اومدم کارایه انتقالیه امام رضارو ردیف کنم بیاد اینجا....
بعد از چهار ساعت از کنکور تو هوا 40 درجه اومدم خونه خواهرم میگه خسته ای؟اگه نیستی منو ببر یه جایی میخوام خرید کنم. پـَـَـ نــه پـَـَــ. نه خسته نیستم تو جلسه کنکور لحاف دشک انداخته بودم داشتم قلیون میکشیدم
لاک پشته ما رو دیده ، رفته تو لاکش ...دوستم میگه: ترسیده؟
میگم: پ ن پ ...چشم گذاشته ما بریم قایم بشیم...بدو بریم بــــدو...